جدول جو
جدول جو

معنی کینه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

کینه آوردن
(دَ گِ نِ شَ تَ)
کین آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کین آوردن شود
لغت نامه دهخدا
کینه آوردن
انتقام کشیدن
تصویری از کینه آوردن
تصویر کینه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیه آوردن
تصویر پیه آوردن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین آوردن
تصویر چین آوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کید آوردن
تصویر کید آوردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، حقّه زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، تبندیدن، مکر کردن، دستان آوردن، اورندیدن، فریفتن، تنبل ساختن، نارو زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، خدعه کردن، غدر داشتن، چپ رفتن، مکایدت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال. (ناظم الاطباء). جنگیدن. نبرد کردن. رزم آزمودن:
دل کینه ورشان به دین آورم
سزاوارتر زآنکه کین آورم.
فردوسی.
اگر پیل با پشّه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
(از العراضه).
، انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
پناه آوردن. (ناظم الاطباء) :
تکیه چه آری به عصای کسان
زنده نشد کس به بقای کسان.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
طعنه زدن. نکوهش کردن:
میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت
که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
کنون گاه رزم است کین آورید
به ترکان سرکش کمین آورید.
فردوسی.
کمین بر گذرگاه زنگ آورند
تنی چند زنگی بچنگ آورند.
نظامی
ورجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ)
خلل و خرابی رساندن. شکاف وارد آوردن. سوراخ ساختن چیزی یا جایی:
اگر پیل با پشه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
فردوسی.
اگر زو دل شاه کین آورد
همه رخنه در داد و دین آورد.
فردوسی.
ناورم رخنه در خزینۀ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
یأجوج وار هریک با تیشۀ زبان
آورده اند رخنه به سد سکندری.
طالب آملی (از آنندراج).
- به رخنه درآوردن، وارد رخنه کردن. به سوراخ و شکاف درآوردن:
به رخنه درآورد یکسر سپاه
چو شیر ژیان رستم کینه خواه.
فردوسی.
- رخنه برآوردن، بهم آوردن رخنه. ترمیم کردن رخنه و شکاف:
همه رخنۀ پادشاهی به مرد
برآری بهنگام پیش از نبرد.
فردوسی.
- رخنه در دیوار آوردن، سوراخ در دیوار پدید کردن. سوراخ کردن دیوار.
- ، ترک درویشی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَس س)
پیه گرفتن. پیه رستن بر. درآمدن پیه گرد عضوی. پیه ناک شدن عضو حیوان یا آدمی، نابینا شدن:
بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای من است
پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشن است.
تأثیر (از آنندراج).
و نیز رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 354 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
در انجام کاری تردید کردن. کسی را از کردن کاری بازداشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین آوردن
تصویر کین آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین آوردن
تصویر کمین آوردن
کمین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیه گرفتن در آمدن پیه گرد عضوی، 0 نابینا شدن: بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای منست پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیضه آوردن
تصویر بیضه آوردن
((~. وَ دَ))
بچه از تخم درآوردن
فرهنگ فارسی معین